* روزهای آنیتایی*
سلام عسیسم فدات شم که انقدر شیطون شدی،میری پشت سر مامی و می ایستی و دالی میکنی و من فدات میشم، خودت میری رو مبل و تخت میشینی، دخمل زرنگی هستی خودت میای پایین از مبل اما از تخت هنوز نمی تونی بیای پایین، وقتی بیدار میشی من کنارت نباشم میشینی لبه ی تخت و گریه میکنی تا بیام و بفلت کنم، دل و روده های کشوی آشپزخونه و...میریزی به هم، از وقتی شربت زینک میخوری خدا رو شکر اشتهات بهتر شده، همش میگی به به، این روزا 2 ورد زبونته و کلی دل میبری با 2 گفتنت،حالا منظورت از 2 چیه خدا میدونه، لیمو شیرین میوه ی محبوبته و با ملچ ملوچ میخوری، کلا شیرینی جات رو دوست داری، یکی دو ماهه یاد گرفتی از پله های خونه ی مامانی اینا میری بالا ب...
نویسنده :
mami mahnaz
5:07